غنچه از خواب پرید

و گلی تازه به دنیا آمد.

خار خندید و به گل گفت: سلام

و جوابی نشنید.

خار رنجید ولی هیچ نگفت،

صبح فردا که رسید،

خار با شبنمی از خواب پرید،

گل صمیمانه به او گفت: سلام.

ساعتی چند گذشت،

گل چه زیبا شده بود.

دست بی رحمی آمد نزدیک...

گل سراسیمه ز وحشت افسرد...

و برفت خار در آن دست پلید...

و از مرگ رهید...
7 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/03/11 - 16:55 در طبيعت
پیوست عکس:
506141_ukhUPV7Z.jpg
506141_ukhUPV7Z.jpg · 332x500px, 75KB